جان شیرینم می خواهم بساط دلدادگی ام را پهن کنم گوشه ی لبت آن هم با یک بوسه عطر نفس هایت را با ولع به مشام بکشم شانه ایی امن باشم برای گرمای احساساتت جان شیرینم چشمانت را به روی نگاه من نبند بگذار با هر نگاه هرچند نیم بند عاشقت شوم خیالم را تبعید میکنم تا دیگر به تو نیاندیشد دهانم را میدرم اگر نام تو را دیگر بار بگوید در این هنگام اگر هنوز هم حضور داری آخرین کلماتم را در زندگی یا مرگ با تو میگویم بدرود برایم بنویس دوستت دارم و شانه هایت را بفرست من تنها به این امید نفس هایم را همراهی می کنم تُ را عاشقانهتر دوست خواهم داشت چه بمیرم چه بمانم قلب تُ آشیانهی من است و قلب من باغ و بهار تُ عشق همیشه به داشتنت در کنارم یا لمس دستانت و نوازش موهایت نیست عشق گاهی ایستادن و از دور تماشا کردنت است عشق باتمام بی رحمی زیباست به شرط اینکه دل عاشق خود را بزرگ کنم
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق ,
|